ساقی از شهادتش خبر داشت
«مرضیه سلطانی» خواهر کوچکتر خانواده و مادر شهید «یزدان (امیر) سلطان تویه» با اشاره به اینکه سه پسر و سه دختر دارد، میگوید: امیر چهارمین فرزند خانواده بود و چون در ماه مبارک رمضان به دنیا آمده بود، نامش را امیر گذاشتیم.
امیر بسیجی بود و وقتی برای نخستین بار به جبهه میرفت، شناسنامهاش را دستکاری کرد. 6 مرتبه رفته بود و برای هفتمین بار که رفت، در تیرماه 1365 و در سن 20 سالگی در منطقه مهران به شهادت رسید.
وقتی امیر به شهادت رسید، ساری میزبان 10 شهید بود و غلغلهای به پا شده بود و شهیدان «سالیانه»، «مردانشاهی» و «درویشی» از همسایههای ما هم به شهادت رسیده بودند.
مرضیه خانم ادامه میدهد: امیر یک روز پیش از شهادتش به همرزمانش آب داده و گفته بود: «امروز من به شما آب میدهم و فردا خودم شربت شهادت مینوشم.» گویا از شهادتش باخبر شده بود!
پسرم همیشه میگفت، پس از شهادتم مرا کنار پسرخالههای شهیدم به خاک بسپارید که این آرزویش برآورده شد.
امیر همیشه خواهرانش را به حفظ حجاب توصیه میکرد و پیش از آمدن از جبهه، به مزاح میگفت: گوسفند بکشید، دارم میآیم.
در این هنگام «حاج خانم» میگوید: سال 64 بود که برای رفتن به سفر حج، امیر 10 هزار تومان به عنوان قرض به من داد و به ازای این پول، یک دوربین عکاسی از من خواست. پولش برایم خیلی برکت داشت و به وعدهام عمل کردم و یک دوربین عکاسی برایش خریدم. قرض امیر را نتوانستم به خودش برگردانم و پس از شهادتش، امانتش را به مادرش دادم و همیشه این خاطره از امیر همراه من است.